رضا

داشتم فراموشت میکردم
اما باز دوباره دیدمت تو غمها غوطه ور شدم
چرا؟
داشتم فراموشت میکردم اما تا صدات رسید به
گوش من شکستم بی صدا
چرا ؟
داشتی میرفتی از خیال من خزونی بود بهار من
دیدم تو رو  خزونم جون گرفت
تو قلب سرد و ساکتم دوباره با نگاه گرم و بیریا
و عاشقت زبون گرفت 
چرا دوباره اومدی  صدا رو جون دادی  گل بهار و
زخم دل دوباره تازه شد شوق نگاه خستم و دوباره
دوختی آ خر ستاره حسرتم بی اندازه شد
یا راحتم کن و واسه همیشه این گل و بکن ز ریشه
از خیال سرد من برو یا باغبون شو گلا رو باز نشون
بده بهار تو وجود خسته ام برو

نظرات 2 + ارسال نظر
مسیح یکشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 05:36 ب.ظ http://aaddee.blogsky.com

سلام

ممنون

... امیدوارم

می بینم که برگشتی ؛ خوشحالم

امیدوارم بمونی

سربلند و ایرونی

[ بدون نام ] دوشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 11:00 ق.ظ

به این میگن یه شعر خوشگل!
از این شعر خاطره دارم ( پیش خودت نگی سر پیری و معرکه گیری ! ) خلاصه یه چیزایی تو زندگی خواسته یا ناخواسته پیش میاد .
قربانت / محمد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد