داشتم فراموشت میکردم
اما باز دوباره دیدمت تو غمها غوطه ور شدم
چرا؟
داشتم فراموشت میکردم اما تا صدات رسید به
گوش من شکستم بی صدا
چرا ؟
داشتی میرفتی از خیال من خزونی بود بهار من
دیدم تو رو خزونم جون گرفت
تو قلب سرد و ساکتم دوباره با نگاه گرم و بیریا
و عاشقت زبون گرفت
چرا دوباره اومدی صدا رو جون دادی گل بهار و
زخم دل دوباره تازه شد شوق نگاه خستم و دوباره
دوختی آ خر ستاره حسرتم بی اندازه شد
یا راحتم کن و واسه همیشه این گل و بکن ز ریشه
از خیال سرد من برو یا باغبون شو گلا رو باز نشون
بده بهار تو وجود خسته ام برو
سلام
ممنون
... امیدوارم
می بینم که برگشتی ؛ خوشحالم
امیدوارم بمونی
سربلند و ایرونی
به این میگن یه شعر خوشگل!
از این شعر خاطره دارم ( پیش خودت نگی سر پیری و معرکه گیری ! ) خلاصه یه چیزایی تو زندگی خواسته یا ناخواسته پیش میاد .
قربانت / محمد