نوشته

روز اول هم وبلاگ جایی بود برای زدن حرفام و راحت شدن ولی الان شده جای سرگرمی اشکالی هم نداره ولی حالا میخوام حرف بزنم . آقا . خانم . من شرمنده ام . نمیگم از چی ولی از خودم عصبانیم زیاد یکی رو که خیلی دوست دارم با محبت فشارش دادم و خودم رو نمیبخشم . بگذریم اینجا خیلی خبره تقریبا هر شب افطار مهمون بودم فردا شب ولی مهمون دارم .شنبه و یکشنبه باز مهمونم . هر روز دعا میکنم که دیگه بتونم روزه بگیرم شما هم دعا کنید هر سال به خاطر ناراحتی کلیه روزه نمیگیرم و لی خجالت هم میکشم .  

راستی این متن پایین کار خودمه یک روز روی تاب مامان نشسته بودم دفترم دستم بود بعد از ظهر بود خلاصه یهو به ذهنم رسید راجع به این لحظه یه چیزی بنویسم اگه الان بود با دوربین کار رو یک سره میکردم و این قدر کلمه پشت هم نمیکردم به قول عکاسیهای قدیمی یک قطعه عکس گویا تر از هزار نامه . 

هر چیزی وسطش خوبه ولی پیدا کردن این وسط خیلی شعور میخواد مثلا محبت کردن وسطش کجاست ؟ زیاد ؟ یا محل گذاشتن برای کسی یا نذاشتن ؟ اعتماد به نفس چی ؟ خوبه که آدم بتونه هر حرفی خواست بزنه و نترسه بعدش بفهمه که همش عوضی بود . یا این که هیچ حرفی نزنه و هیچ وقت هیچ کاری نکنه نه خوب و نه بد .  

نمیدونم کاش میفهمیدم .خونسردی چی ؟ آدم دست پاچه که کاری نمیتونه بکنه آدم خونسرد هم کاراش همه دیر میشن . نمیشه همه متعادل باشن ؟ نه نمیشه اگه میشد که همه نابغه بودن .  

 

خوب دیگه اینم از این منم میرم سوپر الان خرید کنم .  لیستم هنوز حاضر نیست بای