سیمین بهبهانی


من که خیلی کتاب خون شدم تازگی امروز کتاب با قلب خود چه خریدم سیمین
خانم رو خوندم جالب بود خیلی نثر قشنگی داشت ملایم و محکم
آ‌قا اولا چرا کسی نظر نمیده ثانیا که مرسی میلاد لینکم دادی رابعا یه همه پرسی
به نظر شما در عادت میکنیم خانمه آ خر با آ‌قاهه ازدواج کرد یا اینکه نه به خواطر همه
ولش کرد که آ خرش همه ولش کردن و تنها موند این دومی نظر منه ولی یکی گفت نه به هم رسیدن البته تعلیق چیز خوبیه ولی میخوام نظر همه رو بدونم


 این چه صیغه ایه که یاهو بعد از باز کردن یه میلی
 میگه اکسپایرد شدی کسی میدونه ؟

وااااااااااای
این چه بلایی شد که صفحات نظرات من برای کسی باز نمیشه یا بر
عکس بگذریم  مسعود جان اگه برای من نوشتی که شرمنده اخلاق ورزشیتم
 میلاد مهربان جدا بهت جایزه میدن دمت گرم جای لینک ندارم اگه نه لینک
میدادم دیشب عادت میکنیم رو تموم کردم شماها هیچ لذتی ازش بردین؟
من که هیچ حالی نبردم این خانم پیرزاد توی همه کتابهاش زنها رو انسانهایی احساساتی و احمق معرفی کرده که بلد نیستن یک تصمیم عاقلانه و درست بگیرن و مردهای خوبش انقدر کمرنگ و دور از ذهن هستن که به ملائکه میمونن که معمولا گیر باد هم نمیان نه زنها انقدر خنگن نه مردها دست نیافتنی همه به نظر من مثل هم هستیم همه خوب و بد داریم خنگ و باهوش داریم یه چیز هم بگم من یکی که اصلا حاضر نیستم بخواطر یه چند نفر از شادیهام و خواسته هام بگذرم که مبادا ناراحت بشن منم باید زندگی کنم  

بگذریم اینترنت مثل بستنی هر چند وقت یه بارش حال میده خنک و شیرین ولی زیادش انسان رو چاق و دل زده میکنه باز هم طبق معمول امشب دلم میخواد بیرون شام بخورم اگه بشه و همه پا باشن خوب امری نیست سی یو سون

تشکر

سلام
برای هر کس که به اینجا آ مده میخوام نظر بزارم نمیشه بعدا دوباره
میام پیشتون مرسی

آپ

سلام اینم از این
گذشت آن زمانی که آنسان گذشت
دوست میدارم تو را هموطن

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون که بیایی

وقتی یکی براتون حرفاشو میزنه ولی شما کاری براش ازتون بر نمیاد چیکار میکنین ؟
من امروز این حال شدم رفتم پیش یه دوست که به حرفاش گوش بدم همین ..
و الان فکر میکنم از من ناقص کاری براش بر نمیاد منم یکی مثل اون بگذریم 

 دیگه دل با کسی نیست دیگه فریاد رسی نیست
آسمون ابری شده ولی خار و خسی نیست

دیگه این قوزک پا یاری رفتن نداره

کوچه ها تاریکن دکونا بستن خونه ها
خاموشن طاقا شکستن از صدا افتاده
تار و کمونچه مرده میبرن کوچه به کوچه

بی خیالی طی کن


سلام
همه خوبین سلامتین ای خدا چقدر یک خواب کوتاه بعد از ظهر حال میده
بلندش بده ولی کوتاهش میچسبه بگذریم دلم تنگه برای قدیمها وقتی کو چیک بودم
و حساس بودم اگه یکی یه روز یادش میرفت بهم لبخند بزنه مطمئن میشدم که من یه کار
بدی کردم و اونو رنجوندم و حالا بد شده اساسی ولی تجربه تلخ زندگی به آ دم
میگه بی خیال شو تو که نخواسته بودی کار بدی بکنی اتفاق افتاده طرف هم تو فکرای خودشه
 خوب میشه بچه که بودم فکر میکردم باید با همه دوست بشم از خانم کناری تو اتوبوس
تا یه بچه بیچاره که اتفاقی گذرش از کنار من افتاده الان اصلا انرژیشو ندارم
جالبه ها همه من و یه آ دم اجتماعی میدونن خیلی خوب ظاهر سازی میکنم
چون خودم شخصا خیلی گوشه نشینی رو دوست دارم ولی دیدم که افسرده میشم پس با توپ خود م رو پرت میکنم تو اجتماع همه من و یه آ‌دم شاد و خنده رو میدونن البته اینش زیاد دروغ نیست ولی ا گه دقت کنن از بی اعتماد به نفسیه نصف کارام میخوام ا و نو بپو شونم
بگذریم راستگویی هم برای من هیچ وقت آ ب و نون نشد ولی من با سماجت به کارم ادامه میدم یه بار وقتی ۷ ساله بودم داشتم نقشه میکشیدم که میرم فلان دروغ رو میگم قال قضیه کنده بعد یهو مثل اینکه یه الهام بهم شد که دیوونه دروغگو مگه خودت نمیگی دشمن خداست پس چرا دروغ میگی و از اون موقع فک کنم کمتر دروغ میگم خوب دیگه بسه پر چونگی فقط هیچ وقت بادمجون با گوجه و پیاز داغ پختین یه بار بپزین به به