دوباره جمعه ها

 وقتی بنویسی اونوقت میفهمی افکارت چقدر نا مرتب و یا  مرتب هستن مال من مثل خونه ام هستن گاهی مرتب گاهی خیلی شلوغ 

بیشتر دومی . رفتن به دشت و بیابون و خوردن باد خشک به صورتمون به آدم روح میده . چی بگم؟ خیلی چیزی ندارم بگم دفعه پیش ترجمه دستور شیرینی رو تا نصف نوشتم این دومی زد کامپیوتر خاموش کرد دیگه حوصله ام نذاشت دوباره اقدام کنم . میگین بنویسم .؟

نه نمیتونم  باشه مینویسم   البته نمیدونم واقعا خودش بود یا نه تازه وزنه شم خیلی زیاده .

 

 

آرد                    ۲/۱ .۴فنجان

جوش شیرین                ۲ ق م

کره نرم                     ۲ فنجان

شکر قهوه ای       ۲/۱ . ۱ فنجان

شکر    ۲/۱                     فنجان

پودینگ وانیل آماده        ۴/۳ اونس 

وانیل                               ۲ ق م

شکلات خورد نیمه شیرین   ۴ فنجان 

گردو خورد کرده                  ۲ فنجان

فر را ۳۵۰ درجه روشن کرده

آرد و جوش شیرین را الک کرده کنار میگذاریم

کره و شکرها را با هم خمیر قاطی کرده . پودینگ وانیل را اضافه کرده میزنیم . تخم مرغ و وانیل را اضافه کرده مزنیم مخلوط آرد را قاطی میکنیم . در آخر خورده شکلات را هم قاطی کرده در سینی چرب نشده میریزیم قاشق قاشق در فر ۱۰ یا ۱۲ دقیقه میگذاریم تا طلایی شود

 

 

من نمیدونم به جای پودینگ چی میشه ریخت شاید خامه وانیل دار که ممکنه وا بره .

 دیگه خودتون کشف کنین به من هم بگین من هنوز باید برم خورده شکلات تهیه کنم .   

 

 

مینا

میگین میتونم با وجود این دو تا  بی چاره که امیدشون منم که منم نشستم پشت کامپیوتر و محلشون نمیدم یه مطلب بنویسم راجع به بهترین دوستم؟  مینا ؟

یه زمانی میخواستم بزنمش  راست میگم . اصلا باهاش دوست نبودم به نظرم خیلی لوس و یکی یه دونه بود . اون طفلی هم هیچی نمیگفت حتی از بلاهایی که سرش می آوردم انتقام نمیگرفت  حتی نمیگفت بابا تو کی هستی که انقدر بدجنسی به تو چه من چجوریم .

خلاصه انقدر گذشت کرد و هیچی نگفت که شرمنده شدم بعد یه تابستون که بعد از مدرسه بود و کاملا تنها بودم چون خونشون کنارمون بود در هم داشتیم مجبور شدم دو کلمه مثل آدم باهاش حرف بزنم اگه نه تنها بودم . یواش یواش مثل یک جنگجو جلو رفتم دوباره عقب امدم

فکر میکردم الان پاتک تمام اذیتهام میخوره بهم ولی نه خبری نبود اون روحیش از این حرفها با گذشت تر بود .

اگه کسی میخوا تو دل من جا بشه این بهترین راهه خلاصه با هم دوست شدیم من هر لحظه که احساس غصه و تنهایی میکردم میپریدم دم پنجره اش تا کمی هوای آرام خونشون بخوره بهم آخه اونجا هیچ صدایی به داد بلند نمیشد . همینجا بگم ما مثل دو تا سیبیم که به دو تا درخت با کیلو مترها فاصله با هم رشد کردن . ولی من هیچ وقت عالمی رو که با هم داشتیم یادم نمیره و آلبالو رو با هیچ کس عوض نمیکنم .

۸۷

سلام به همه از سفر برگشتم خیلی خیلی خوب بود جای همه خالی

دوربینم یه کم خورد زمین و غصه حاصل شد ولی ایشالله خوبه .

میشه بفروشمش . یه خوبتری بگیرم ولی اینم فکر نکنم کار خوبی باشه .

دشمن دانا بلندت میکند

بر زمینت میزند نادان دوست

یه نفر دال میخوست دادم . رفته بودیم مشهد . انقدر شلوغ بود که نگو از دو تا ۴ راه مونده به حرم ماشینها تو نمیرفتن میباست پیاده بری .

پروما هم شده بود عین حرم شلوغ همه دنبال یه خرید دیگه بودن مثل این که تمام سال تو یه قوطی حبس شده باشن حالا یه هو ول شده باشن . از بالا هم صدای شهر بازی می آمد .

این هم یک صحنه از بلوار سجاد که از بالا ی پاساژ گرفتم واای کاش از دوربینم مطمئن بودم که خوبه حالا چیکار کنم

از دوستم که آدرس تاینی پیک رو بهم داد تا بتونم عکسام بندازم اینجا سپاسگذارم فعلا بای