هایده

آه ای خدا کمک کن
من بی صدا نمونم
این بغض لعنتی گلوی من و ول نمیکنه با این حال تهوع شدید هنوز هیچ چی نشده وزن کم کردم سر ۲ روز
گوشه های لبم هم مثل مفروشوی مامان بزرگ کشیده شده به هم تنم شوق رفتن لبم شوق خندیدن دلم شوق تپیدن رو از دست داده خدایا یک قوه ای بده که این مرحله رو بگذرونم هر دفعه هم میگم این بد ترین بیچارگی و تا میام از اون در بیام باز یه بدبختی دیگه میاد سرم فکر کنم که دارم امتحان سختی میشم خدا کنه در این بین دیوونه نشم باقیش با کرام الکاتبین
چند روز پیش یکی میگفت من استعداد دیوونه شدن دارم بهش گفتم چرا همچین حرفی میزنی گفت آ خه صفری به من غلبه داره من حرفش رو باور نکردم ولی الان میکنم باشه فعلا بای

غم


کی بود گفت همه غمگینن راست گفت من که از غم دارم میترکم کاوه جان گفتی شاد باش فعلا دوره من نیست که شاد باشم تا میام جای خود بگیرم یه بلای دیگه سرم میاد بدتر از قبلی البته تو خواب ببینین که اینجا بنویسمش احتمالا با خودم به گور میبرمش دیروز یه پست نوشتم راجع به اینکه احساس میکنم یه پنجره پر از ندانسته ها برام باز شده و من خوشحالم که زنده ام و میتونم همه ندانسته هام رو کشف کنم ولی اون دیروز بود که پست چاپ نشد امروز آرزوم بود که مرده بودم و این و نمیدیدم بازم نمیگم چی بود آرش جان ۳ شب هست که خواب ندارم ۶ ساعت خواب سبک و تمام روز بدو بدو الان یک مسکن ۲ تا کلردیاز و یک لیوان ختمی میل کردم ولی با چشمهای بسته به غمهام فکر میکردم به این که چقدر ابلهم ابله درسته خوب بگذریم دیگه کاری ندارم برید برام دعا کنید

خواب

سلام همه خوبن ؟ من دیشب کم خوبیدم بنا بر این امروز تمام مدت نشستم در خانه که مبادا خستگی بر من غلبه کنه بگذریم از همه کسایی که اومدن متشکرم و همه کسایی که نیومدن  یه روز یه دختری بود که از کلاس اول یه دوستی داشت خیلی دوستش داشت تقریبا به اون تکیه داشت ولی ظاهرا وانمود میکرد که از اون قلدر تر و خشن تره و اون مراقب دوستشه در حالیکه دوستش آرام و محکم بود ظاهرا ولی در زیر این آرامش یک روح وحشی بود که کسی از اون خبر نداشت شاید هم زمانه و بدیهای اون این روح آرام رو وحشی کرد نمیدونم ولی دیدن اینکه دیگه دوستم دوست من نیست یا شایدم ظاهرا هست ولی دیگه اون دوست قدیمی  نیست من و خیلی ناراحت کرد نمیدونم چرا ولی روش خیلی حساب باز کرده بودم بگذریم کاری ندارین
حالا بزار چند تا حرف شاد هم بزنم غمگین کسی از این جا نره امروز تمام سوسکهای خونه قتل عام شدن امروز آفتاب همچنان میدرخشد و خبری از زمستان نیست اامروز امروز ..................................هیچی بابا بی خیال شادی بای

جوری دلم میخواد رنگ نوشتم قرمز باشه هر دفعه مثل اینکه بار اولم باشه قرمزش میکنم بگذریم حال همه خوبه من خوبم و دنیا هر روز یک چیز جدید یادم میده مثل بچه های کلاس اولی شدم که هر روزی یه چیز جدید یاد میگیرن و از اینکه قبلا این موضوع رو نمیدونستن تعجب میکنن خوب بهتر از اینه که یه جا در جا بزنم ولی یه چیز رو میخواستم با همه در میون بزارم که خوشیهای دنیا هم مثل غمهاش میگذری مهم اینه که آ دم در طول مدت زندگیش دستش رو چقدر برای یک نفر تکون داده باشه یا چقدر سعی کرده باشه کارهای بد رو از خودش دور کنه و توی دلش همه رو دوست داشته باشه اگه نه باقیش مثل بارون میاد و میره توی زمین فقط نتیجه اش میمونه خوب دیگه خوابم میاد بای

لپ تاپ

سلام
بابا با این وسیله تایپ کردن چه سخته ولی دلم خیلی برای یک آپدیت
حسابی تنگ شده بود همه خوبن ؟ از همه کسایی که اومدین ممنونم کی با اننتخاب مجدد بوش موافقه ؟ به قول اوبلیکس این
رومیها دیوونه ان البته هر کی بود برای من که خیلی فرقی
نمیکرد میخواستم از آلبالو جون برای این وبلاگ مجدد تشکر کنم
و لی از همه میخواهم یک بار بی عینک با این وسیله بنویسن تا قدر
عافیت بدونن از خودم بگم که خووبم ولی هر روز دعا میکنم به
خودم غره نشم و فکر نکنم که خودم خیلی خوبم مشکل من اینه که
اعتماد به نفسم میزنه بالا تا اینکه ناگهان به مغز میخورم زمین
اونوقت پیش خدا به غلت کردم می افتم بعد میخوام خودم بکشم
که چرا وقتی خوب بودی یاد خدا نیافتادی و این دور باطل ادامه دارد
بگذ ریم شب به خیر همه

سه شنبه

 سلام به زندگی
خوبی .؟ سلامتی ؟ چه خبر ها ؟
اگر از من میپرسی خوبم شکایتی ندارم فقط دل تنگم از سبکی تحمل ناپذیر هستی از تکرار مکررات از نبودن انگیزه برای رفتن به حمام
هر شبی پس صبحی می آید و صبحی پس شبی و دیگر هیچ
این دور باطل خوردن و دوباره خوردن و دوباره خوردن هم دست از سر ما بر نمیدارد
انگیزه انگیزه انگیزه
هر کاری انگیزه میخواهد و من دلیلی برای نوشتن در اینجا ندارم
نمیدانم تقصیر از من  یا از زمانه این هوای پاییزی با تک تک
سلولهای من بازی میکنه و من نمیتوانم به اندازه کافی از آ ن
را به بلعم و نمیتوانم به خارج از این آپارتمان تک سلولی بروم میدانی چرا ؟
چون که اینجا به انسانها ارزشی نمید هند اینجا فقط اونایی که پول و تفنگ دارند حق هر کاری رو دارند و من به عنوان یک فرد باید با تمام آرزوهایم به گور برم